زن پسرعمه ام کیسه هوا ماشین میترکه توصورتش چشماش آسیب دیدن دختر خوشکلیه همسن خودمه۲۴سالشه ۵سال باپسرعمم دوس بود یکسالم باهاش زندگی میکرد تازه بعد ازیکسال جشن عروسی گرفتن خخخخ پیوند سپید داشتن

الان چشماش آسیب دیده عمه ام میگه کاش میمرد چه بدرد میخوره کور شده 

چی بگم خدا

این همون عروس عمه است که فقیر بود جهاز هیچ نیورد

الانم خو این اتفاق واسش افتاده 

واسش دعا کنید دخترخوشکله حیفه کور بشه جووونه


امروز یکی از بچه هارو زدم دوتا زدم تو گوشش و یکی زدم توسرش گریه کرد.یک سال ونیمشه

اسیرم کرد خیلی اذیت شدم وقتی زدمش پشیمون شدم خیلی گریه کرد خودمم ناراحت بودم الان عذاب وجدان دارم بچه است نمیفهمه من دیگه توان ندارم تا برم دنبالش خسته بودم خیلی خسته و دست تنها خدا منوببخشه


دیروز بعد ازچندسال دیدمش نگاهمو ازش یدم و به انگشتر نشون تو دستم خیره شدم سنگینی نگاهش رو حس میکردم دوباره همون لبخند دوباره همون چشمها دوباره دیده بودمش توی مسیر بهشت زهرا یه کت چارخونه قهوه ای تنش بود باعینک های قاب مشکی اومده بود گند بزنه به رویاهام داشتم فراموشش میکردم که دیدمش خودش بود خوده خودش بهش سلام کردم و به من ومامان سلام کرد و رفت آره رفت تموم رویاهایی که بافته بودم شکافته شدن به همین سادگی از دیشب حالم گرفته است کاش میشد برم توآغوشش بگم لعنتی من هنوز هم دوستت دارم عاشق چشم و ابرو مشکیتم کاش تو کنارم بودی


چن روز پیش یه فیلم عروسی که عروس خیلی چاق بود بدستم رسید گذاشتمش استوری .

کلی هم روحیه ام شاد شد هیکلم پره وقدبلندم اما اعتمادبنفس پیدا کردم که فیلم رو دیدم فریده در جا پیام داد که من و شوهرم یک ماه بعد از عروسیمون زن و شوهر شدیم خیلی رفتم دکتر که نامه هم بهم داد و ما هم با ژل و دارو تونستیم انجام بدیم

بعد یادمه اون زمان که من کوچیک بودم فریده با یه دکتر دوست بود و هزارتا برنامه داشت با دکتره حتم دارم واسه عروسیش هم گذاشت یکماه بعد که نوبت قاعدگیش شد گفت زن و شوهر شدیم آخه همه فامیل میگفتن دختر هرزه ایه این پسر سروساده وپولدارو از تو دانشگاه تور کرد الانم میونه خوبی با شوهره نداره بچه اش هم خیلی خنگه و تنبل حالا به من میگه برو ماه عسل که هزارتا حرف پشت سرم بزنن بگن دختره عیب دار بود که رفت ماه عسل وجشن نگرفت ازشون بیزارم


خسته ام ازززززز انتخابم

امروز صبح که داشتم با مامانم میرفتم بیرون فریده خواهرنامزدم پیام داد وگفت که وااااای عروس چاق بعد منم گفتم سرویس طلاهاشو ببین چقدر طلا داره دیدم رفت رو آنتن سخنرانی که من واسه عروسیم سرویس بدل انداختم مهدی واسم فقط حلقه و یه جفت گوشواره سر عقدی وچون میدونستم نداشت سخت نکرفتم توهم پولاتو حمع کن واسه خودت طلا بخر من طلاهامو خودم م و از این حرفا چندوقت پیش هم گفت داداشم هدفش ماه عسل جشن عروسی نمیگیره حالا تو عروسی میخای یا ماه عسل؟اگه دوس داشتی واسه عقدت لباس بپوش برو آتلیه عکس بگیر که مسافرت رفتی عکس داشته باشی بالباس عروس بعد واسه خودش فریده خانم جشن عروسی گرفتن به من که رسید آسمون تپید.حالا نمی دونم به نامزدم رفته چی گفته که نامزدم استوری گذاشته دلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیر

من فقط یه کلام گفتم داداشت باید سرویس طلا بخره

گفت من چکار شما دارم من فقط درد دل کردم باهات


نامزدیم که بهم خورد حسم ب لباس عروس تغییر کردهرکس از اطرافیانم ک عقد یا عروسی کرد گفتم زهرمارش بشه چرا سهم اون ازدواج و خوشبختیه اما سهم من اینه که جدا بشم امروز مخاطبای گوشیم حذف شدن پروفایل گذاشتم اما اهمیت نداد حتی پیامم نداد بگه فلانیم امشب در قلبمو روی تمام مردا میبندم واسه همیشه شاید بگم د بخندم ولی به قلبم راهشون نمیدم تامام
خب بگم که یه لباس ی نزدیک مدرسه ای ک درس میدادم باز شد پسره یه پسر معمولی متولد۶۵ بود که عاشق بنده شد و هی پیام میداد منم قهوه ایش کردم و گفتم وقتم پره پیام نده و از این حرفا بعدش پیام نداد اما آمارمو درآورد که قبلا نامزد داشتم بعدش معلم علوم راهنماییمو پیدا کردم عاقا زده تو کار ازدواج خواهرشورشو معرفی کرد به داداشم رفتیم سرقرار دیدیمش تا اینکه دختره با عکسش ۱۸۰درجه فرق داشت وسیاه وزشت بود و میخورد تا سر ناف داداشم بعد معلممون پسرخالشو معرفی کرد به من
سلام به همگی از وقتی محمد اون حرفا رو ازش زده شدم و سرد شدم گفتم بزارمش کنار اونم ب بهونه شلوغی دیر سین میکنه و جوابم نمیده زیاد بعد بهونه میاره ک ماشین زیر پا داداشم من مغازه شلوغه و.این وسط یه خواستگار شغل رسمی اومده واسم که چاق و خوش چهره نیست معمولی ولی با شخصیت و مهربون
۲۹ آبان اول صبح بارون شدیدی می بارید و اعلام کردن مدارس تعطیل،منم چندتا کلیپ فرستادم تو گروه شاد و یه سری تکالیف و رفتم توی رختخواب ساعت طرفا ۸ صبح گوشی بابا زنگ خورد و شوهر عمه زهرا زنگ زد و گفت فریده فوت کرده و من نه از روی خودخواهی بلکه از روی هر چه اسمش را می‌خواهید بگذارید لبخند زدم نه از روی بدجنسی نه گریه کردم برای زندگی که فریده خرابش کرد و باعث شد من از برادرش جدا بشم.ضربه بزرگی خورده بودم ۵سال هرجا پا میزاشتم میگفتن که فریده پشت سرت اینارو گفته
بخت من گره خورده ب پسر عمه های مزخرفم یه پسر عمه مفنگی دارم الدنگ از اون الدنگ ها ک قیافش بخوام توصیف کنم مث ماکارونی دراز ،دو تا شلوار میپوشه تا ک.ون در بیاره ۳تا بچه داره پسر بزرگش ۲۰سالشه پسر دومش دبیرستانی پسر چرکوی کوچیکش دبستانی،همسر سابقش هم خدمتکار خانه هستش و از ایشون جدا شده خب از زندگی قاراشمیش این بزرگواران که بگذریم این پسر عمه ی الدنگ با زنش سمیه نمیسازه و بعد از کلی کتک کاری یهو میزاره میره و یه مدت از رو کارن یارانه پیگیری میکنن میبینن

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اجاره فلزیاب 09192121179 فروشگاه تحلیل آماری مقالات و پایان نامه ها Lingers گردش در لوازم خانگی اینجا همه چی هست قیمت تمامی ادویه جات هندی و ایرانی حهت خرید ادویه چگونه بهترین خرید خونگی را داشته باشیم؟